درس دوم
يه روز يه کشيش به يه راهبه پيشنهاد مي کنه که با ماشين برسوندش به مقصدش
راهبه سوار ميشه و راه ميفتن
چند دقيقه بعد راهبه پاهاش رو روي هم ميندازه و کشيش زير چشمي يه نگاهي به پاي راهبه ميندازه
!راهبه ميگه: پدر روحاني ، روايت مقدس ??? رو به خاطر بيار
کشيش قرمز ميشه و به جاده خيره ميشه
چند دقيقه بعد بازم شيطون وارد عمل ميشه و کشيش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو …!با پاي راهبه تماس ميده
!!!راهبه باز ميگه: پدر روحاني! روايت مقدس ??? رو به خاطر بيار
کشيش زير لب يه فحش ميده و بيخيال ميشه و راهبه رو به مقصدش مي رسونه
بعد از اينکه کشيش به کليسا بر مي گرده سريع ميدوه و از توي کتاب روايت مقدس ??? رو پيدا مي کنه و مي بينه که نوشته: به پيش برو و عمل خود را پيگيري کن… کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادماني که مي خواهي ميرسي
نتيجه اخلاقي:
اگه توي شغلت از اطلاعات شغلي خودت کاملا آگاه نباشي، فرصتهاي بزرگي رو از دست ميدي