کشاورزی الاغ پیری داشت که یه روز به طور اتفاقی داخل یه چاه بدون آب می یفته
کشاورز هر چه سعی کرد نتونست الاغ رو از توی چاه بیرون بیاره .
برای اینکه حیون بیچاره زیاد زجر نکشه کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتن
چاه رو با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیره و زیاد زجر نکشه .
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش رو می تکوند و زیر پاش می ریخت و وقتی خاک زیر پاش بالا می آمد سعی می کرد بره روی خاکها، روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همین طور
به بالا اومدن ادامه داد . تا اینکه به لبه ی چاه رسید و بیرون اومد .
« حالا بگین الاغ هیچی نمی فهمه »
****************
مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما دو انتخاب داریم
اول اینکه اجازه بدیم مشکلات ما رو زنده به گور کنن و
دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود .